شهید قلم

درباره ی شهید سید مرتضی آوینی

شهید قلم

درباره ی شهید سید مرتضی آوینی

شیفته


برای همه چیز شتاب داشت حتی برای جا گرفتن توی دلها. این یکی را خودش هم نمی دانست. کافی بود چند روز با او بر خورد کنی . به سرعت می دوید توی قلبت و شیفته ات می کرد.

اولین شهید


«اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرینشان مهدی فلاحت پور که در لبنان شهید شد بقیه عبارتند از  ابوالقاسم بوذری ،حسن هادی،رضا مرادی نسب،امیر اسکندر یکه تاز و برادر شریعتی و دو اسیر حسین هاشمی فوق لیسانس سینما که تازه از کانادا آمده بود و همان روز های اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد و دیگری محمد رضا صراطی که از بروبچه های جهاد بود»*

 

*نقل قول از شهید آوینی

جماعت


جعبه شیرینی را جلوبردم و تعارف کردم.یکی برداشت و گفت: می توانم یکی دیگر هم بردارم؟

گفتم:البته این حرفها چیه سید؟!

وسید یک شیرینی دیگر هم برداشت اما هیچ کدام را نخورد.کار همیشه اش بود. هرجا غذای خوشمزه یا شیرینی و شکلاتی تعارفش می کردند،برمی داشت اما نمی خورد. می گفت:«می برم تا با خانم بچه ها با هم بخوریم»به ما توصیه می کرد که این خیلی موثر است که آدم شیرینی های زندگی اش را با خانواده اش تقسیم کند. شاید برای همین هم همیشه در خانه نماز را به جماعت می خواند.

انفجار


«بعد از تجربه های بسیار به این نتیجه رسیدیم که گزارشگر حذف شود ومصاحبه توسط خود فیلمبردار انجام شود تا روی سخن فرد مصاحبه شونده به دوربین باشد. فیلمبرداران ما با فضای جبهه انس داشتند و با آن عمیقا" ترکیب می شدند و بنابر این از درون می نگریستند و نه از بیرون. دوربین در جنگ و بخصوص در بحبوحه عملیات وسیله ای زاید بود و فی المثل اگر خمپاره ای در نزدیکی فیلمبردار منفجر می شد او دوربین را از چشمش برمی داشت که ببیند خمپاره کجا خورده است. رفته رفته آموختیم که"دوربین باید جزو بدن فیلمبردار شود" و او آن را یکی از اعضا بدن خویش مثلا چشم خویش به حساب آورد»*


*نقل قول از شهید آوینی


مهربان


وارد خانه که می شد آنقدر شوق داشت که گویی مدتهاست مارا ندیده ،مهربان بود،مهربان.

زیاد اهل حرف زدن نبود.بیشتر به حرفهای مادل میداد.اگر از رفتاری یا چیزی ناراحت می شد، همیشه سعی میکرد به جای برخورد و یا حتی تذکر، شرایط را به گونه ای فراهم کند،تا تغییرات مورد نظرش خودبه خود اتفاق بیفتد. وجالبتر اینکه با وجود مشغله  های گوناگون و سنگینی که داشت، اما هیچ وقت خرید های خانه را فراموش نمی کرد.