شهید قلم

درباره ی شهید سید مرتضی آوینی

شهید قلم

درباره ی شهید سید مرتضی آوینی

مستند

مستند
((با این که تجربه فیلم سازی مستند نداشتیم به طور کاملا فطری دریافتیم که باید هرآن چه را که مانع باور آوردن مخاطب است از صحنه بیرون بزنیم.هنگام فیلم برداری در یکی از روستاهای آباده ، یکی دو روز با دوربینت در کوچه ها و مجامع ظاهر می شدیم تا مردم به این وسایل عادت کنند. ساعتها بی آنکه فیلم بگیریم با مردم سخن می گفتیم و فقط آن گاه که حضور دوربین را فراموش می کردند کلید می زدیم.))

محاصره

محاصره
((وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونین شهر نشده بود.یک دوربین((اکلر))داشتیم و یک ضبط صوت((ناگرا))و خرت وپرت های دیگری که این مجموعه را کامل می کرد. کارگردان و صدابردار خود من بودم و به جز فیلمبردار، یک نفر دیگر همراه ما بود:شهید((غلام عباس ملک مکان))که هم رانندگی می کرد و هم محافظ مسلح!گروه بود.فیروز آباد در محاصره ی عشایر یاغی ای بود که برای ناصرخان و خسروخان قشقایی می جنگیدند.ما به همراه ملک ملکان حلقه ی محاصره را شکستیم و خود را به بچه های سپاه و رزم آوران مردمی فیروز آباد رساندیم.))

جهاد


با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم.مدتی بعد ضرورتهای موجود باعث شد که بیل را کنار بگذاریم و دوربین برداریم. اوائل سال 59 بود که بعنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه ((جهاد)) که پیش از ما توسط خود کارکنان تلویزیون تاسیس شده بود ،مشغول شدیم.
تهیه ی گزارشی تصویری از سیل خوزستان اولین کار مستند گروه بود. کار بعدی، مجموعه های ((خان گزیده ها)) و((شش روز در ترکمن صحرا)) که درباره ی فعالیت های خوانین فیروزآباد فارس علیه انقلاب و تحرکات نظامی گروههای مسلح ضد انقلاب در گنبد بود.

حدیث نفس


امام را که پیدا کرد ، تمام نوشته های خود -اعم از تراوشات فلسفی ،داستانهای کوتاه ، شعر و....- را درون چند گونی ریخت و آتش زد.
((هنر امروز حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان. به فرموده حافظ :
تو خود حجاب خودی،حافظ از میان بر خیز
سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم، تا هرچه هست خدا باشد. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست، اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه گر می شود...))

انقلاب

انقلاب
انقلاب که پیروز شد ، یک اتفاق بزرگ در زندگی ما افتاد. انگار که مرتضی به یکباره جواب سوالاتش را پیدا کرده باشد.
برای من که در این سالها در کنارش بودم عجیب نبود که اگر امام را هم مدتی پس از آشنایی کنار میزد ،اما نزد!
مرتضی چیزی را که سالها به دنبالش بود در وجود مبارک امام پیدا کرده بود.گویی مرتضی پس از سالها جستجو به سرچشمه رسیده بود.
بعد از انقلاب حتی سیگارش را ترک کرد،خیلی ساده در حال تغییر و تحول بود.