سفید
خانواده ام مخالف بودند ، اما ما بالاخره سال 54 نامزد کردیم و سال 57 عروسی. خرید عروسی ما یک بلوز و دامن سفید برای من و یک کت و شلوار سفید برای مرتضی بود و خانه ما یک خانه استیجاری در خیابان شریعتی.البته هنوز یکسال نشده بود که بدلیل عدم توان پرداخت اجاره به منزل پدری مرتضی نقل مکان کردیم.
همسر
همسایه بودیم. مرتضی ده سال از من بزرگتر بود و این بزرگی نه در سن خلاصه می شد و نه در تحصیلات.
مرتضی راهنمای من بود و در واقع بهانه آشنایی ما همین راهنمایی بود. کتابهای خوب، سخنرانی ها،کنسرتهای موسیقی و خلاصه هر چیز خوبی که خودش کشف می کرد.